برای آنکه با چگونگی و چرایی بنیانگذاری هورامانهانی آشنا شوید، اجازه دهید یادداشت را به صورت خودمانی و روایی بیان کنم و در ابتدا یکی از تجارب دانشجویی خود را با شما به اشتراک بگذارم و آنگاه داستان هورامانهانی را پی بگیرم.
الف | از میان یک خانوادۀ پرجمعیت
من، سید سعید حسینی، هفتمین فرزند یک خانوادۀ پرجمعیت از یک شهر نقلیِ دور و مرزی در کردستان هستم. در سال 1390 به عنوان اولین دانشجوی خاندان پدری و مادری و همانند بسیاری از همکلاسیهای دبیرستان نمونۀ دولتی فرزانگان مریوان، به امیدهای بعضاً خندهداری چون دانشمند شدن و پر کردن کولهبارهای علم و فتح قلههای دانش و فناوری و از این قبیل موارد، و البته دست یافتن به شغلی نسبتاً مناسب، وارد دانشگاه صنعت نفت شدم و در مهندسی برق و گرایش سیستمهای کنترل، به تحصیل پرداختم.
ب | اشتباهی که مرتکب شدم!
این انتخاب، نخستین اشتباه من در تکاپوهای دانشگاهیام بود؛ چرا که بنا به مجموعهای از دلایل ـ که در اینجا فرصت بیان آنها نیست ـ منِ علاقهمند به تاریخ گذشتگان و سرگذشت تمدن بشری، نمیتوانستم چندان با فضای عمدتاً مسموم صنعت نفت و مکانیزمهای غیراخلاقی روابط کاری و ارباب ـ کارمندی آن، ارتباط برقرار کنم. نهایتاً بعد از دانشآموخته شدن و موفق نشدن در کسب امریۀ وزارت نفت و سازمان فنیوحرفهای و برخی ارگانهای دولتی دیگر، پیگیر پارهای علاقهمندیهای مطالعاتیام شدم و به همین منظور، تحصیلات تکمیلیام را در علوم انسانی و مشخصاً در رشتۀ تاریخ و تمدن ملل اسلامی پی گرفتم. دورۀ کارشناسی ارشد را در سال 1397 در دانشگاه شهید بهشتی به پایان رساندم و در همان سال، مقطع دکتری را در دانشگاه تهران آغاز کردم.
ج | کار و درس
آغاز دورۀ تحصیلی دکتری همان و پی بردن به این اشتباه اساسی که من نتوانستهام «کار و درس» را با یکدیگر پیش ببرم و اکنون در دورۀ دکتری بیکار هستم و تنها باید بر خردهدرآمدهای کار دانشجویی و ترجمه و پژوهش و از این قبیل موارد متکی باشم، همان! بنابراین دغدغۀ اصلیام به جای رسالۀ دکتری و پژوهش در دل تاریخ و یافتن سرنخهایی از برخی چالشهای امروز در پس پردۀ رویدادهای گذشته، کسب درآمد و یافتن شغلی آنقدر مناسب شد که مرا از فعالیتهای آکادمیکم نیندازد و نیازهای ابتداییام را برای تشکیل یک زندگی مستقل فراهم کند.
از همان ابتدای دورۀ دکتری، وارد فرآیندهایی در درآمدزایی و مشخصاً بازاریابی شبکهای خدماتمحور و بعداً ارزهای رمزنگاریشده شدم. با این حال، چون دارای تجربۀ درخور در آن زمنیهها نبودم، از اساس اشتباه درآمدند و نهتنها خود موفق نشدم، بلکه باعث مایههایی از حس ناخوشایند شکست در برخی دوستان و همکاران دیگر نیز ـ که به امید و اعتبار من به آن مجموعهها پیوسته بودند ـ شدم. همچون مارگزیدهای از فعالیتهای اقتصادی، در عین آنکه در جستوجوی شغلی دیگر بودم، اندکی پا پس کشیده و به درآمدهایی حداقلی از ناحیۀ انجام پژوهشها و نوشتن کتاب و از این قبیل موارد، اکتفا کردم و به ویژه به فرصت مطالعاتی دورۀ دکتری در یکی از کشورهای اروپایی، دلِ بیچاره خوش کردم و از آنجا که با یکی از استادان آلمانی دانشگاه بیرمنگام نیز ارتباط نزدیکی پیدا کرده بودم، تا حدود زیادی از پذیرش خود در آن دانشگاه اطمینان خاطر داشتم و این مسأله، گر چه اندک، ولی مایههایی از امید را دربارۀ آیندهام در من ایجاد کرده بود.
د | ناامیدی از دانشگاه
این مایههای دلخوشی البته چندان پایدار نبودند و پس از تغییر نگرش من دربارۀ نظام دانشگاهی در ایران و ناامیدی کامل از کارآمدی آن، جای خود را به چه کنم، چه نکنم، دادند و مرا تا انصراف از ادامۀ تحصیل در ایران نیز پیش بردند. با سربرآوردن ویروس کرونا از چین و ورود آن به ایران و تعطیلی دانشگاهها و خوابگاهها در زمستان 1398، این توفیق اجباری حاصل شد که به مریوان بازگشته و مدت زیادی را به دور از فضای درسی و دانشگاهی، به فعالیتهای باقیماندۀ خود بپردازم. وضعیت پیشآمده در سایۀ کرونا، برای من همچون فرصتی بود تا انواع کسبوکارها را ارزیابی کرده و این بار به جای جستن شغل و انجام کار برای دیگران، هر چند لنگلنگان، ولی به سمت کارآفرینی بروم.
و | ایدۀ هورامانهانی
از آنجا که چند سالی بود سید مادح حسینی، برادر بزرگتر بنده، از روی علاقهمندیهایش و عشق به زنبور عسل، در زمینۀ زنبورداری فعالیتهایی انجام میداد و اخیراً به شغل اصلی او تبدیل شده بود، به نظرم آمد من نیز وارد این صنعت شده و از تجربیات، دانش و همکاریهای او بهرهمند شوم. بر این باور بودم که بنیانگذاری هر کسبوکاری، نیازمند سرمایه است و از دیدگاه من، سرمایه چهار بخش بود: دانش، تجربه، نیروی انسانی و سرمایۀ مالی. با داشتن همکاریِ برادرم، در عمل سه بخش دانش، تجربه و تا حدود زیادی نیروی انسانی مورد نیاز این کسبوکار در بخش تولید تأمین میشد و تنها بخش مالی آن باقی میماند. برای حل این مسأله نیز، جستوجوها و تحقیقات خود را آغاز کردم و نهایتاً پس از آشنایی با زوایایی از صنعت زنبورداری و بازاریابی دیجیتال، در مجموع به ایدۀ راهاندازی کسبوکار «هورامانهانی» رسیدم؛ به این صورت که فعالیت اصلی زنبورداری و تأمین عسل طبیعی و سایر فرآوردههای زنبور عسل بر عهدۀ برادرم باشد و فرآیندهای بستهبندی، بازاریابی دیجیتال و بخش علمی فعالیتهای زنبورداری، در قالب یک فعالیت استارتاپی، بر عهدۀ من و احتمالاً تیمی که تشکیل میدهم، باشد. استارتاپی که قرار بود در مرحلۀ اول آن، با کمک نمایندگان فروش ـ که عمدتاً از میان دانشآموزان، دانشجویان و دانشآموختگان دانشگاهی انتخاب میشدند ـ به عرضۀ عسل طبیعی تولیدی زنبورستان خود و برخی زنبورداران حرفهای در منطقۀ کوهستانی هورامان، با بستهبندیهای معمول بپردازد. این کسبوکار اکنون با تغییر حالت ساختاری از استارتاپی به شرکتی و با برند «هورامانهانی | عسل کردستان»، در نظر دارد ضمن تولید محصولات طبیعی زنبورداری، وارد سایر فعالیتهای هدفمند خود در زمینههای توسعه و بومیسازی فناوریهای نوین زنبورداری و ترویج تغذیۀ سالم عسلمحور شود؛ ان شاء الله.
پینوشت 1: اخبار رویدادهای کسبوکار هورامانهانی و روند فعالیتهای ما در بخش تجربیات و رویدادهای کسبوکار ما پوشش داده میشود.
پینوشت 2: با برخی از چالشهای کسبوکار ما در زمینۀ اخذ پروانۀ بهرهبرداری در این یادداشت آشنا شوید.
پینوشت 3: میتوانید رویکرد هورامانهانی در تولید محتوای علمی را در یادداشتِ «جستارنویسی: راهبرد هورامانهانی در یادداشتنگاری» مطالعه کنید.
ثبت دیدگاه دربارۀ یادداشت