ما در استارتاپ و کسبوکار دانشجویی هورامانهانی، ضمن فعالیت در زمینۀ زنبوداری، تأمین نیازمندیهای علمی ـ آموزشی این صنعت و بازاریابی فرآوردههای زنبور عسل، از آنجا که زنبورستان خود را در حوزۀ جغرافیایی هورامان مستقر کردهایم و نام برند خود را نیز به اسم زیبا و تاریخی هورامان پیوند دادهایم، در نظر داریم به مرور یک دانشنامۀ کوچک دربارۀ روستاهایی که زنبورستان ما در مراتع یا باغستان آنها قرار دارد، تهیه کنیم. به این منظور، به جای تکیه بر یادداشتهای اینترنتی و برخی منابع، که اتفاقاً دادههای بعضاً نادرستی دربارۀ هورامان و روستاهای آن به دست دادهاند، سعی میکنیم یادداشتهای خود را بر پایۀ مطالعۀ میدانی و مشاهدات بهروز خود تهیه کنیم. با توجه به قرارگیری زنبورستان تابستانۀ ما در مراتع روستای بیساران، نخستین گزارش ما در این زمینه، دربارۀ این روستای زیبا و دیدنی است. لطفاً با ما همراه باشید.
بیساران کجاست؟
بگذارید یادداشت خود را با آدرسدهی به این روستا آغاز کنیم. قرار است به روستایی در هورامان سفر کنیم و پیش از آن باید بدانیم که هورامان، همچون یک سرزمین عمدتاً کوهستانی، ضمن دارا بودن غنای تاریخی و فرهنگی، به چند بخش جداگانه تقسیم میشود که عبارتاند از: لهون، تخت و ژاوَرو. در تقسیمبندی جغرافیایی هورامان، گاه از دو بخش دیگرِ شامیان و گاوَرو نیز نام میبرند. بخشهایی که ضمن تعلق به کلیت فرهنگی هورامان، دارای برخی ویژگیهای عرفی و اجتماعی خاص خود نیز هستند و در یک واحد سیاسی ـ جغرافیایی قرار نگرفتهاند. بخشی از هورامان در اقلیم کردستان عراق و بخش بزرگتر آن در ایران و استانهای کرمانشاه و کردستان قرار گرفته است. در این میان، بخش عمدهای از هورامان ژاوَرو در کردستان و شهرستان سروآباد واقع شده است. بیساران نیز، همچون یکی از روستاهای بزرگ این بخش، بلکه به عنوان یکی از عمدهترین روستاهای غرب کشور شناخته میشود.
بیساران حدود 30 کیلومتر از سروآباد و 85 کیلومتر از سنندج فاصله دارد. البته فاصلۀ واقعی بیساران و سنندج بسیار کمتر از این مقدار است، اما از آنجا که متأسفانه جادۀ مستقیمی بین آن دو وجود ندارد، مسیر ارتباطی آن به نوعی است که در عمل باید برخی مناطق را دور زد و دستکم 85 کیلومتر را پیمود، تا به آن رسید. به این منظور، پس از وارد شدن به جادۀ سنندج ـ مریوان و نزدیک شدن به دواو و نرسیده به شهر سروآباد، باید در سهراهی لَنگریز از مسیر منحرف شد و به سمت هورامان ژاوَرو رفت. دواو همان «دو آب» است و در کردی معمولاً به محل به هم رسیدن دو رودخانه گفته میشود. بسیاری از تلاقیگاههای رودخانهها در کردستان و هورامان به این نام خوانده میشوند. در این دواو، رودخانهای که آب آن از چشمهسارهای متعدد برخی روستاهای هورامان ژاورو سرچشمه میگیرد، به رود سیروان رسیده و به آن میپیوندد و از ابتدای آن، در عمل هورامان ژاورو آغاز میشود.
اندکی پس از پیمایش این جاده، پیش از رسیدن به ورودی روستای بوریدر، یک سهراهی دیگر وجود دارد. اگر این سهراهی را بپیچیم و جادۀ آن را تا انتها بپیماییم، به بیساران میرسیم؛ مسیری که گذر از آن بسیار خاطرهانگیز و پرهیجان است. در همان ابتدا، جادۀ تنگ و بعضاً خطرناک روستا، از روی یک پل میگذرد. آب رودخانۀ زیر پل نیز تنها از سرچشمههایی تشکیل شده است که آب باغستانهای دو روستای بیساران و هرسین را تأمین میکنند. همین موضوع کافی است تا پی ببرید که بیساران تا چه اندازه پرآب و سرسبز و باغستانی، و در نتیجه زیبا و دلنشین است.
در ادامۀ این مسیر زیبا، که به نوعی در امتداد رودخانه و مجموعهباغات زیبای آن ناحیه قرار گرفته است، ابتدا به روستای هرسین میرسیم؛ روستایی نقلی و جمعوجور که بر سر جاده و در کنار آن رودخانه قرار گرفته است. پس از آن، دیگر روستا و سکونتگاه خاصی بر سر راه قرار ندارد و آن جاده، به بنبستگاهی بزرگ میرسد: به روستای پرزیبای بیساران!
موقعیت جغرافیایی بیساران
بیساران از خیلی جهات یک روستای خاص است و از جمله آنکه یک سکونتگاه کاملاً بنبست و دورافتاده است. از این جهت، دیدن روستا همواره یک مسافرت جداگانه میطلبد؛ چرا که بر سر راه ارتباطی دیگر روستاها قرار ندارد که ما هر وقت از آنجا گذشتیم، بیساران را هم ببینیم. این دو ویژگی، یعنی دورافتادگی و بنبست بودن، اگر چه برای خود اهالی در این دورۀ زمانی ـ که بخش قابل توجهی از روستاها به امکانات اولیه دست یافتهاند ـ به جهت عدم دسترسی مناسب و سریع به شهر برای برخورداری از امتیازات آن، سخت و بعضاً ناگوار است، حداقل از این جهت که بیگانگان و مسافران غریبۀ کمتری به آن رفتوآمد داشتهاند و در نتیجه پارهای از آداب و سنن و فرهنگ خاص هورامیانۀ آنها حفظ شده، در عین حال حایز فوایدی هم بوده است. در نتیجۀ این مسأله، زمانی که به بیساران پا میگذارید، به معنی واقعی کلمه وارد یک روستا میشوید و مظاهر روستانشینی را به شکل آشکار در آن مشاهده میکنید: معماری ویژۀ هورامیانه، بافت پلکانی روستا، خروشانی آب جویبار ـ رودخانهای که از دل روستا میگذرد، صدای گاهوبیگاه مرغ و خروس، بوی علوفه و پهن دام در بعضی نقاط آن، اجتماع جوانان بر سر جادۀ اصلی روستا، زیبارنگینی لباس دخترکان و برق قرمزی «گجی»های آنان، جمعهای زنانۀ جنب خانهها، گردهمآیی پیرمردان در کنار مسجد، احترام بسیار مردم به زیارتگاهها و از جمله مزار سید باباشیخ، تردد بسیارِ موتورسیکلتها، تیپ و آرایش ویژۀ پسرها، مغازههای متعددی که نقشهای سوپرمارکت، میوهفروشی، فروشگاه کفش و پوشاک و از این قبیل را همزمان بر عهده دارند، خودروهای باری، الاغهای پالانبهدوش باربر، مردان خوشسبیل و زنان زیباروی، دستان زمخت کارگران، آبوهوای باصفا، و چیزی که من آن را صدای روستا مینامم و از این قبیل ...
بیساران اگر چه یک سکونتگاه بنبست است، اما در عین حال با روستاهای متعددی همسایه است و از این جهت نیز بسیار خاص است. مراتع و زمینهای آن در مجاورت 12 روستا قرار گرفتهاند و گمان نمیکنم روستای دیگری در هورامان وجود داشته باشد که از این حیث مانند بیساران باشد. پیش از این از هرسین نام بردیم که بر سر راه بیساران و در غرب آن قرار گرفته است. دیگر روستاهای همسایۀ بیساران عبارتاند از: ژان و پایگلان در جنوب، خواشت، سالیان، نجی و سپیبن در شمال، هویه و سرهویه در شرق و نَسَنار و بوریدر در غرب.
به موازات آنکه روستاهای متعددی بیساران را دربرگرفتهاند، کوهها و مراتعی چند نیز در نزدیکی آن قرار دارند. روستا در میان درهمانند ادامهداری قرار گرفته است و بنابراین علاوه بر آنکه خود در پای یک کوه قرار گرفته، منظرۀ روبهروی آن نیز کوهی است که بیسارانیها در جایجای آن باغهای زیبا ساختهاند. شانشین، میروَیس، کوری مریم و کوری هَوریشان نیز از جمله قله ـ کوههای بیساراناند که ضمن ارتفاع زیاد و دارا بودن گونههای متعدد گیاهی، که بسیاری از آنها مصرف گیاهی دارند و به عنوان پوشش بسیار غنی برای زنبورداری شناخته میشوند، آبوهوایی بسیار مطبوع و مطلوب دارند. از این جهت نیز، بیساران روستایی خاص و البته بسیار خواستنی است.
مردمان این دیار
بیساران را هورامیها «شارهدهگا» میخوانند؛ واژهای که در هورامی به معنی «روستای چون شهر» است و برای اشاره به جمعیت زیاد روستاها به کار میرود. برخی از آمارها تعداد ساکنان روستا را 1200 خانوار دانستهاند. با این حال، جمعیت زیادی از مردم روستا مهاجرت کرده است و اکنون تعداد قابل توجهی از بیسارانیها در شهرهایی چون سنندج، مریوان، کامیاران، کانیدینار و تهران زندگی میکنند.
احتمالاً صفت مهمانپذیری را برای عموم کردها شنیدهاید. اگر میخواهید جلوۀ آشکاری از این ویژگی را ببینید، کافی است سری به این روستا بزنید. به رغم جمعیت زیاد روستا که پیامد طبیعی آن ناآشنایی برخی از اهالی آن با یکدیگر است، اگر وارد این روستا شوید، همه متوجه غریبه بودن شما میشوند. در این صورت، آنها خلقوخوی غریبمدارانۀ خود را از شما دریغ نمیکنند و معمولاً زمانی که از نزدیک استراحتگاه و خانهباغی آنان در باغستان یا حتا از نزدیک منزل آنان در روستا رد میشوید، مورد دعوتی گرم قرار میگیرید. چنین مردمان مهماندوستی، از علاقهمندان پروپاقرص باغبانیاند و محصولات باغی خود را ـ که با زحمات بسیاری فراهم آمده است ـ با طبعی سخاوتمندانه و رویی گشاده، به راهگذران و غریبهها میدهند.
پایان روستا، آغاز مجموعهباغات بالادست است و گذر از جادۀ میانی این باغستانها، از شیرینترین لحظات سفر به بیساران است. جادهای که همچون کنارگذر رود ـ جویبار است و روح آدمی در ضمن عبور از آن و شنیدن هموارۀ صدای خروشان آب و بهرهگیری از سایۀ درختان تنومندی چون گردوهایی که برخی از آنان عمری به درازای چندین سده را پشت سر گذاشتهاند، صیقل مییابد و بارها تازه میشود.
علاقهمندی بیسارانیها به باغبانی، در سرشاری باغستانها و زیبایی آنها و البته که مشارکت خانوادگی آنان در امور باغبانی جلوه یافته است. به هنگام عبور از میان باغستانها، به آشکارا میتوان نمود این همکاریها را دید که چگونه زنان در کار باغبانی همسران خود را یاری میدهند و به این ترتیب صحنههای دیدنی و زیبایی از محبت و عشق و دوست داشتن میآفرینند. حجم این همکاریها و همدلیها در میان خانوادهها به قدری است که من، همتای آن را تاکنون در جایی دیگر ندیدهام و این، از جمله ویژگیهای مردمان این دیار است.
در آینۀ تاریخ
اگر از پرداخت و پردازش تاریخ قلعۀ داسیران در نزدیکی روستا، که برخی آن را به اقوامی چون داسنیها منسوب کردهاند، بگذریم و از پراکندهگوییها دربارۀ گذشتههایی که هنوز پیرامون آنها اسناد قابل اعتمادی یافته و بازخوانی نشدهاند، پرهیز کنیم، باید یکراست به سراغ تاریخ اخیر بیساران برویم که به تمامی با نام فرزانهای از خاندان سادات کردستان، گره خورده است: سید باباشیخ فرزند شیخ زکریا شاذلی و زیسته در سدۀ هفتم و هشتم هجری.
بر اساس گزارش کتاب «نور الانوار در کرامات ذراری سید مختار»، اثر سید عبدالصمد تواری (نگاشتهشده در سال 1099 هجری)، پدر سید باباشیخ در سفرهای دانشاندوزی و طریقتورزیهایش، پس از ازدواج با دختر حاکم بلخ به نام بیبی اراک و سفر به کرمان، به کردستان بازگشته و به روستایی که بعداً به نام خود او، به اسم «کاکوزکریا» مشهور شد، بازگشت. به جهت احترامی که نزد خوانین داشت، برخی روستاها به او و خانوادهاش واگذار شدند و خود نیز، اقدام به خریداری املاک و برخی روستاها نمود. سید باباشیخ نیز، که فرزند هفتم او بود، اقدام به خریداری محلی نمود که بعداً سکونتگاه بیساران از دل آن بیرون آمد.
روستاییان بنا به گزارشهایی که به شیوۀ نقل سینهبهسینه به آنان رسیده است، چگونگی شکلگیری روستا را چنین روایت میکنند که گویا سید باباشیخ در زمستانی سرد، روستای دگابر را ـ که سکونتگاه پیشین اهالی بوده و در پاییندست بیساران فعلی قرار داشته است ـ ترک کرده و در محل مسجد و بارگاه کنونیاش، اقدام به ساخت سکونتگاه میکند. مردم با اینکه از تصمیم او آگاه نبودند، اما به دلیل سرمای بیسابقۀ آن زمستان و نگرانی از بابت سلامتی سید باباشیخ، با او همراه میشوند و پس از آگاهی از تصمیم او برای ماندن در آنجا، به جهت محبت بسیاری که به او داشتهاند، به مرور روستای خود را ترک کرده و در جوار او ماندگار شدهاند و به این ترتیب، روستای جدید بیساران شکل گرفته است. از آن دوره تاکنون، احترام قدیسگونۀ سید باباشیخ در میان عمدۀ اهالی باقی مانده و اکنون نیز، هم از او با احترام بسیار یاد میکنند و هم زیارتگاه و مسجد و اطراف آن را به تمامی متبرک میدانند.
مشاهیر برجسته
از دیار بیساران همچون روستایی در دل هورامان زیبا، بزرگمردانی زاده شدهاند که گاه نام و نشان و آثار آنان، آن گونه که باید و شاید، باقی نمانده و از میان رفته است. سید باباشیخ کاکوزکریایی، از جملۀ این بزرگان است که به رغم پایهگذاری روستا و مسجد اصلی آن، چیز چندانی دربارۀ او نمیدانیم. او نیز، همچون پدر و برادران و خاندانش، از خدمتگزاران آیین اسلام بوده و از قراین و اینکه به روستای دگابر رفته و سپس در بیساران ماندگار شده و بر مردمان آنجا به تمامی تأثیر گذاشته است، چنان پیداست که در این زمینه تلاشهای ادامهداری داشته است.
تصویری که در ذهن تاریخانباشتۀ مردمان این روستا از او به یادگار مانده، بیشتر متوجه فعالیتهای صوفیانۀ اوست؛ به گونهای که او را همچون یک پیر بزرگِ دارای کرامات بسیار و تصرفات معنوی میدانستهاند. میدانیم که پدر او در دو طریقت طیفوریه و قادریه فعالیت داشته و با توجه به گرایش تاریخی کردها به درویشی در طریقت قادری، به نظر میرسد او نیز عمدۀ فعالیتهای عرفانیاش را متوجه این مکتب کرده باشد.
قرآن تاریخی روستا که به نام بابایعقوب شناخته میشود، احتمالاً نگاشته یا از آن سید باباشیخ است. این مسأله برآمده از استدلال به تاریخنوشتهای بر روی این قرآن است که با دورۀ زندگی سید باباشیخ هماهنگ است. با این حال، با توجه به ربوده شدن این قرآن و برده شدن آن به عراق و بعداً بازآوردن آن به وسیلۀ فردی یعقوبنام، در گرامیداشت این اقدام ارزندۀ او، از آن پس قرآن به اسم او نامگذاری و خوانده شده است.
اجمالاً از خدمات علما و بزرگان بیساران چون شیخ عبدالسلام، قاضی غفور، قاضی سعدالدین، ملا نجمالدین، شیخ اسماعیل، ملا فضلالدین و ملا عبدالصمد و بزرگان خاندان ذبیحی میگذریم و از ملا شریف مرادی بیسارانی، شاعر نیکوسخن و خوشلحن نیز سخنی به میان نمیآوریم؛ با این حال نمیتوان به آسانی از نام دو تن از بزرگمشاهیران بیسارانی که نمایندگان بخشی از میراث هورامان هستند، گذشت: ملا مصطفی بیسارانیِ شاعر و ملا حامد کاتب الاسرار. اولی زیستۀ سدۀ یازدهم هجری، که اشعاری به غایت زیبا و غزلهایی در منتهای شیرینی و به زبان هورامی دارد، و دومی زیستۀ سدۀ سیزدهم هجری و نگارندۀ آثاری در طریقت نقشبندیه.
ملا مصطفی شاعر بود و عالم و کشاورز. بر حسب گزارشهای باقیمانده دربارۀ او، برای تحصیل علوم دینی، چندان از بیساران دور نشده است. گویا در حجرههای علوم دینی روستاهای پایگلان و نودشه تحصیل کرده و نهایتاً تحصیلات خود را در سنندج به پایان برده است. حکایت دلدادگی او مشهور خاص و عام است؛ اینکه در جوانی و به هنگام تحصیل در پایگلان، عاشق دخترک همسایۀ مسجد میشود و سحروقتی پس از خواندن نماز صبح، چون صدای یار میشنود، به بهانۀ مطالعه، کتابی در دست گرفته و به روی بام مسجد میرود تا با دیدن رخسارۀ معشوق، دمی بیاساید، اما شاخ و برگهای یک درخت تنومند توت مانع میشوند. آنجاست که شعر مشهور خود را در این زمینه میسراید و پس از آن، بادی سهمگین آن درخت را از پا درمیآورد و او به خواستۀ آن هنگامۀ خود برای رخسارهبینی ماهوشین معشوقش میرسد؛ گر چه به خود او نمیرسد و این عشق ماندۀ او، ضمن نمود در اشعار زیبایش، ملا مصطفی را به والاترین مرتبههای ادبی هورامان میکشاند.
این شاعر دلداده، پس از پایان تحصیلاتش به بیساران بازمیگردد و پیشۀ کشاورزی پیش میگیرد. علاقهمندی او به بیساران به گونهای بود که تا آخر حیات در آنجا ماند و خود را در شعر نیز، بیسارانی نامید، تا نام این روستا در بلندمرتبهترین مراتب ادبیات هورامی و کردی جای خوش کند و ما اکنون، به هنگام مرور تاریخ ادبیات کلاسیک هورامی، اسم بیسارانی را به عنوان یکی از سه ستون آن بیابیم.
بزرگمرد دیگر این روستای خوشنام، ملا حامد کاتب الاسرار است که پیوندی عمیق با خاندان مشایخ نقشبندی هورامان و شخص شیخ عثمان سراجالدین تَویله (درگذشتۀ 1283 هجری) داشته است و شهرت او به همین خاطر است. از آنجا که او نامهنگاریها و پاسخگویی به مکاتبات دیگران با شیخ عثمان سراجالدین را بر عهده داشته، به کاتب الاسرار شهره شده است.
او علاوه بر تدریس و اشتغال به سلوک عرفانی، بعضاً به نویسندگی اشتغال داشته و آثار اسلامی و عرفانیاش، بیانگر جایگاه او در میان ادیبان دورۀ قاجاری و سرایندگان پارسیگوی کرد است. «ریاض المشتاقین» از جمله آثار منتشرشدۀ اوست که در تبیین تاریخ طریقت نقشبندیه و بیان احوال رجال این طریقت در هورامان و سرگذشت مولانا خالد شهرزوری و رویدادهای دورۀ شیخ عثمان در روستای بیاره، اطلاعاتی دست اول به دست داده است. اثر اعتقادی او در ایمان و اسلام به زبان هورامی را، استاد ملا عبدالکریم مدرس، عالم توانمند و شناختهشدۀ معاصر کرد، به زبان سورانی ترجمه کرده است. شرح مثنوی مولوی در سه جلد، ترجمۀ «منهاج العابدین» امام غزالی به فارسی و حاشیهای بر «گلشن راز» شیخ محمود شبستری، از جمله آثار عرفانی او بودهاند. ملا حامد در زمینۀ علوم اسلامی نیز آثاری داشته است که از جملۀ آنها میتوان به شرح بر منظومههای «الزبده» در فقه شافعی و «ذات الشفا»، اثر فقیه و متکلم بزرگ کرد، ابن الحاج، اشاره کرد.
پینوشت 1: تصاویر مربوط به این یادداشت دربارۀ بافت معماری روستای بیساران را در این بخش از گالری ملاحظه کنید.
پینوشت 2: برای آشنایی با ظرفیتهای بیساران در زمینۀ زنبورداری، میتوانید مرتعشناسی روستای بیساران را ملاحظه بفرمایید.
ثبت دیدگاه دربارۀ یادداشت